در دلم یک کبوتر سفید بال  می زند



وقتی آدم توی دلش شکوفه باران می شود، وقتی یک شادی بی دلیل ،

بی قرارش می کند ، یعنی یک اتفاق خوبی یک جائی  دارد می افتد  و این خیلی خوب است ... 




نظر بازی ...


چشمانی می خواهم که فقط قادر به دیدن زیبائی ها باشد. 



ای دوست ...


ای آشنای دور ، یاد تو مرا می برد تا افق های پاک. آنجا که دیگر از ترس اثری نیست.  گاهی یک خیال مامنی ست برای تمام هراس های مبهم زندگی ، یک رویا ، یک وهم ، چیزی که نیست. 

باورت نمی شود انسانها تا به کجا سقوط می کنند ...


گاهی دور شدن از بعضی ، دلیلی بر داشتن احساسات منفی نسبت به آن شخص نیست. بلکه انسانها تمایل به دور شدن از یکی از ابعاد خود دارند.  

گاهی وقتها مردم از یک بعد خود به شدت وحشت دارند و یا دچار یک نارضایتی عمیق هستند و با ترک یک انسان تمایل به فراموشی خاطرات مشترک دارند.